چو تخته پاره بر موج ...



بعضی از درد و رنج ها را آدم نمی دونه چه موقع تموم میشه. بعضی از رنج ها انگار با آدم به دنیا میان و بعد با آدم دفن میشن. یعنی تا آدم زنده است این درد ادامه داره کاریش هم نمیشه کرد.

دلم می خواد بنویسم ولی نمی دونم چی بگم.هزار تا حرف هست ولی انگار هیچی نگم بهتره.

برم قورمه سبزی بپزم و ورزش کنم و غرق بشم توی زندگی روزمره تا بگذره بخوام عمیق فکر کنم به زندگی و دنیا و خودم و اطرافیان و اینا دیوونه میشم.

از عشق هم دیگه هیچی نگم که بارها و بارها سوختم و خاکسترم بر باد رفت فقط می دونم وقتی بمیرم چند نفر معدود میگن آخی چقدر عشقی بود. چقدر عاشقونه نوشت. چقدر نوشته هاش صاف و زلال بود. چقدر کیف کردیم با نوشته هاش ولی هیچی نگفتیم و بی خیال سوت زدیم و گذشتیم

خب زندگی همینه و کاریش هم نمیشه کرد.


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

آموزش زبان ترکی استانبولی قرعه دل ما به غربت زده شد....عاقبت زاهد دیوانه به چوبه دار بسته شد پایان نامه و پروژه های دانشجویی چلوکبابي سخن کارشناس موفقیت در زندگی *-*Ferfery*-* مطالب علمي تخيلي درباره ديجيتال شبنم برترين آموزش هاي بازي وارکرافت